……خود را پیدا کنیم

کابل زیبا بود و کابلی بودن ارزش؛ کابل پربود ازمردمی که کابل را دوست میداشتند، مردمی بعضأ فقیر و بعضأ غنی بهمدیگر دست میدادند، از همدیگر دستگیری میکردند و محتاج صدقه بیرونی ها نبودند. مردم از همدیگر نمی ترسیدند ، همدیگر را دوست میداشتند، بهمدیگر باور داشتند. مردم اکثرأ همدیگر را میشناختند، اکثرآ همدیگر را به نام صدا میکردند، به همدگر سلام میگفتند ، به همدیگر احترام میگذاشتند.

هر کسی که از دیگر نقاط وطن به کابل میکوچید پس از اندک زمانی براحتی کابلی می شد. با بقیه کابلی ها اشنا میشد و از کابلی بودن خویش لذت میبرد. چرا که کابلی بودن یعنی هویت دسته جمعی. کابلی به معنای اگاهی از حق شهروندی ، همزیستی وتساوی. کابلی یعنی دور از تفوق رنگ، نژاد و قوم. کابلی یعنی نه برتری و امتیاز بلکه پیروزی علیه انزوا، بیگانگی، بی عدالتی و عدم تساوی،کابلی یعنی مشارکت همه گروپ های متنوع. برای همزیستی مصالمت امیز فقط کابلی بودن کافی بود. به گفته بزرگان انچه خوبان همه داشتند توکابل زیبا تنها داشتی.

برای جهش په پیش کابلی ها همیشه صحبت از جامعه ومشکلات ، مسولیت، ارزش های شهروندی ، تنوع، حق و دیموکراسی میکردند. درین راستا هویت فردی و جمعی کابلی به عنوان یک حقیقت مهم و پر بارتاثیر بسزای بالای جامعه ای که باید میبود داشت. این هویت جمعی و فردی تاثیرات بارزی بالای سیستم، نهاد ها و ساختار های اجتماعی که باید میداشتیم و جهان ما را به ان میشناخت داشت. آموزه های زبانی ٬ دینی٬موسیقی،غذا ولباس کابلی در ابداع یک میراث مشترک برای زدودن تبعیض،محکومیت،به حاشیه راندن گروه های اجتماعی «زنان»وترد ملاحظا ت خاص کابل را به کابل جان مبدل ساخته بود.

انچه بر حال وجان کابل جان گذشت اراده و عزم کابلی ها نبود. به کابل اورده شد،انانیکه برای نابودی کابل اراده کردند خود در اتشی که افروختند سوختند. «مرگ از دامان قاتل دست بر نداشت دیده باشی لکه های دامن قصاب را»

اح کابل زیبا، چه با حجاب و با استعداد و چشم منطقه تو را آراسته بودند. اما چه ستم ها که خودی ها و جهانی ها برتو روا نداشتند . جهانی که او درست بازده خودآگاهی نیست، اما تنها اجازه می دهد تا خود را بر تو از طریق وحی از جهان دیگرمستولی گرداند. همه میدانند که سردی ایام یک احساس عجیب و غریب درتو ایجاد کرده، این آگاهی و حس اینکه فرزندان خودت از طریق چشم دیگران، اندازه گیری روحت که به نظر می رسد در تحقیر و ترحم بازیگوشانه است تو را می آزارد. دو جنگ روح، دو افکار، دو آشتی، دو عزم و دو ایده های متخاصم در یک تیربر تن نازینینت فرو میرود.

نوشته : محمد داود

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s