تعصب در بکار برد اصطلاح سیاسی فاشیزم در افغانستان

این فاشیست ها عبارتی است که بیش از حد مکررآ در رسانه های اجتماعی توسط افغان ها (به خصوص در خارج از کشور) برای اشاره به اعضای یک گروه قومی  خاص در افغانستان بکار گرفته میشود. سرگرمی با چنین عباره ای عمدآ جهالت است و قصدآ بیان و ابراز نفرت و هر دو مردود اند. درین باب امیدوارم که اولی یعنی جهالت باشد و کسانی که از این واژه استفاده بی اعتنا میکنند به مبدا، تاریخ و نارضایتی فاشیزیم درست اشنا نمی باشند. مطمئنا و خوشبختانه این دسته افغانها با جهان بینی شدید تقلیدی، جدا شده از اصلیت خود که می تواند در هر جامعه وجود داشته باشد، در افغانستان خیلی کم یافت میشود. بکار برد کلمه فاشیسم در دو تفسیر: در افغانستان بر اساس قومیت، در غرب افرادی با سر تراشیده و خالکوبی صلیب شکسته که در خیابان ها به چشم میخورند و این دوغیر قابل تصور و غیر قابل مقایسه هستند. دومی پوچی ای است، پس اولی چرا در حال شایع شدن است؟ چرا یک قوم در افغانستان با برخی از زشت ترین قاتلان و مجرمین قرن ۲۰ برابر حساب میشوند؟
این سوال مطرح است که آیا فاشیسم در اصل یک ایدئولوژی اروپامحور است؟ نباید جنبش های فاشیستی را از ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ مفهومی به عنوان محصولات از زمان و مکان شان درک کرد؟ آیا فاشیسم، خارج از چارچوب بین دو جنگ جهانی اروپا قابل تشخیص و دوام ، و به طور خاص، فاشیسم در افغانستان قابل اجرا میباشد؟ در تاریخ افغانستان هیتلر، موسولینی و یا فرانکو بوده ویا جود دارد؟ چنین دیدگاه تاریخی و حساسیت انسانی ان کجاست؟ آیا چنین سوء استفاده ناخالص از مفهوم فاشیسم ، پرتاب، و برچسب به یک افغان در خود یک تعصب است؟
درینجا به تجاهل عارف رو میاوریم مبنی بر اینکه استفاده این عباره بر میگردد به فقدان معنویت و صداقت فردی. یا ما می توانیم برای کم ارزش کردن این تهمت های جزمی به خاطر صلح و همزیستی تلاش کنیم. از طرفی این سوال هم قابل ملاحظه است که ایا در روشنائی اندازی در مورد چنین تعصبی، احتمال ان است که به بر انگیختن افراد متعصب بیشتر بیافزاید که از ان استفاده زیاد تر کنند؟  این ها  نگرانی های معتبری است، اما سکوت در برابر چنین برچسب زدن آن را از یک ناهنجاری سقم و بی بنیاد به رواج عادی تبدیل میکند. پس بیائم که اصطلاح “کسانی که سوسک نامیده میشد” مثال های تاریخی تند و تلخ برچسب زدن نفرت از هولوکاست ، و کشور رواندا که  بدترین فاجعه انسانی را به اوج خود رساند را به حالش بگزاریم. تا این شبهه روشنفکرانی که دایره وار در رسانه های اجتماعی با برچسب های فاشیستی حرکت کرده و چگونه اسفناک آن عباره را به افغانستان و یک گروه قومی در افغانستان نسبت میدهند باید آگاهانه از آنچه فاشیسم است که به آن اعمال می شود را در نظر بگیرند.
فاشیزم چیست ؟
فاشیسم بعنوان غم انگیز ترین ایدئولوژی سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در قرن ۲۰ در ایتالیا در سال ۱۹۲۲ ظهور، غالب و در آلمان ۱۹۳۳ و به عنوان یک عامل مهم در جنگ جهانی دوم منجر شد. وعمر کوتاهش با پیروزی متحدین در ۱۹۴۵ جنگ دوم جهانی  به پایان رسید. تاثیرات منفی ، فاجعه بار، و گسترده ان با پیکرنگاری نازی در ذهن و آگاهی ما تعبیه شده است. این امر ما را در توفیق درک درستی از فاشیسم به عنوان یک جنبش سیاسی، عمدتا به دلیل رابطه پیچیده اش با کاپیتالیزم (سرمایه داری) که در دو و نیم دهه گذشته پیروز پدید آمده است، به مشکل مواجه ساخته است. فاشیزم یک درک و شناخت کاملآ ماتریالیستی بوده و استدلال شده است که فاشیسم شرکت سهامی دولتی بوده نه یک ایدئولوژیک پی ریزی شده با پیشتیبانی مستحکم دائمی.
فاشیزم بر امده و محصول تناقضات اجتماعی قرن بسیتم اروپا است: محصولی از یک طرف بر خاسته از سرمایه داری امپریالیستی گسترده از سوی دیگر حجم روز افزون دموکراسی. ایدیالوژی فاشیزم جایش را در خرده بورژوازی در میان طبقات متوسط جامعه اروپائی که از توسعه طلبی امپریالیزم سرمایه داری شگفت انگیز و در عین حال مجذوب سوسیالیسم ، درد و رنج مردم شده بودند، باز کرد. فاشیسم برای آشتی دادن این معضل اجتماعی از خرده بورژوازی چنانکه تروتسکی از فاشیزم بعنوان “قدرت در دستان اهنین” و هیتلر بعنوان “مسئولیت همه در برابر بالا، و قدرت از سمت  بالا به پائین” استدلال کردند. اگر چه ایدئولوژی فاشیستی در واکنش به آشفتگی اجتماعی اروپا بود، آما وقتی قدرت بدست اش افتاد دگرگون شده و تغیر ماهیت داد چنانکه آنتونی گرمچی سیاست مدار، ژورنالیست و روشنفکر مارکسست هشدار داد ” اگر فاشیسم توسط کاپیتال بزرگ در قدرت امد و افسارش باز شد آن بدتر از شیطان است، وهیچ وقت اجازه نمی دهد تا دیگر (توسط بورژوازی) کنترل  شود”.
هیچ تعریف مختصر از فاشیسم “سنتی” و نئو فاشیسم وجود ندارد. یک جنبش ایدئولوژیک بوده و همیشه تغییرات ناپایدار مختلف ملی داشته است . مورخان معروف مانند رنزو د فلیس و زیو صترینهل را عقیده بر این است که باید فرق کلی بین نازیسم و فاشیسم ایتالیا کرد، چون ایدئولوژی فاشیسم خیلی همخوانی با تعریف جبر بیولوژیکی نازیسم ندارد. نوشته معروف “تشریح و کالبد شناسی فاشیزیم” توسط رابرت فاکستون بهترین رهنمائی برای شناخت فاشیزم به حساب می اید. او ظهور فاشیزم را در پنج مرحله چنین نشان میدهد: ایجاد جنبش فاشیستی، ریشه دواندن در سیستم سیاسی، قبضه کردن قدرت، به نمایش گذاشتن قدرت، و سر نوشتش در دراز مدت. عامل عمده فاشیزیم در جاذبه و شخصیت رهبران ان نهفته است.
بدین لحاظ مشکل است تا رد پای باین خاطرات از فاشیسم را در افغانستان یافت. همانطور که گفته شد، فاشیزیم از شرایط رشد کاپیتالیزم (سرمایه داری) پدیدار می شود. در اصل و ذات بسیار منحرف کننده خود ، فاشیسم یک سیستم کاپیتالیستی دولتی است. دولت های نئو فاشیست اساسا از طریق استفاده مستقیم از زور و سرکوب فرآیندهای اقتصادی ساختارهای اجتماعی جامعه را در انحصار خود میگیرند. مشروعیت دولت از طریق اجماع نه بلکه از طریق تسلیم مردم مروج است . دولت تحت قیمومیت فاشیسم از خشونت سیاسی بعنوان ابزار موثر در نفوذ و تحکیم قدرت نامتناسب خود بر جامعه تاکید دارد. دستگاه های ارتش و پلیس خشن خود را به شدت بیش از حد مغلق ، پیچیده، نهادینه ،رشد و توصیه می بخشد تا بتواند ترور و تصفیه را تبدیل به امری عادی در برابر مخالفین برای اطاعت و بسیج دسته جمعی و سازمان یافته مردم کند . هدف اصلی دولت های نئو فاشیست در مقیاس بزرگ، گسترش دراز مدت اقتصادی مبتنی بر سرمایه داری و صنفی چند ملیتی می باشد.
درین صورت و در حال حاضر هیچ کسی با کوچکترین آگاهی از دولت معاصر افغانستان قطعا نمی تواند ادعا کند که اثری از خصوصیات یک دولت نئو فاشیست در افغانستان وجود دارد. و نه هیچگاهی در افغانستان کوچکترین آرمان ایجاد یک دولت نئو فاشیست وجود داشته است. چون پیش شرط لازم برای ایجاد دولت فاشیزم حضور کاپیتالیزم رشد یافته ( سرمایه داری بالغ) و داشتن قوه قهریه قوی و مجهز میباشد که در افغانستان هیگاهی وجود نداشته و ندارد. در حال حاضر دولت افغانستان یک دولت لیبرال با قدرت بسیار بسیار محدود است. دولت افغانستان حتی نیرو و یا قوه قهریه را در پایتخت کشور در انحصار ندارد، چه رسد به سایر نقاط کشور که در سر کوب و زور از ان استفاده کند. با مشکل و سرگردانی فراوان در مبارزه علیه شورشیان مسلح روبرو میباشد. همچنان دولت وحدت ملی که اخیر شکل گرفته از طرفی مایل به سهم دادن مخالفین مسلح درقدرت سیاسی کشور میباشد و از طرف دیگر انقدر سرگرم اختلالات درونی بطور روزانه میباشد که نه تنها دولت را به دولت نا کار امد بدل کرده بلکه عمر کوتاه اش در حال پایان یافتن است.
بهر صورت ؛ این هم کاملا قابل درک ، فهم، درد و رنج است که همه افغان ها در چهار دهه گذشته جنگ های خونین، ناعادلانه را متحمل شده و در نتیجه با غم های زیادی ، سرخوردگی ها و خصومت های بی رویه را مشاهده و از ان متآلم گشته اند. نا امیدی ها هر روز تجمع می یابد، به عنوان یک واقعیت بطور فزاینده پیوسته پدیدار می شود. این مهم است و در واقع لازم است که هر افغان که آسیب دیده از کار نامه های دولت، مسؤلین، و مخالفین مسلح  نسبت به کشور خود انتقاد کند. آما هیچ چیزی را نمی توان از طریق نفرت و تفرقه به دست آورد. قربانی کردن، تهمت زدن ، افترا با برچسب نفرت فاشیستی، سپهر بلا قرار دادن، مقصر قرار دادن یک فرد یا یک گروه بر اساس قومیت به سادگی و به ذات خودش یک تعصب کور ونامناسب است.
به عنوان ساکنین این سر زمین باستانی ما دارای سابقه طولانی ، غنی، پر از مهربانی، عشق و درک یکدیگر هستیم . این ها است که در فرهنگ و سنت ما جاسازی شده، بدون در نظر گرفتن قومیت همه این از جمله متمایزات ما است. بنابراین، ما باید بسیار با احتیاط از برچسب های مانند فاشیسم که تنها تقسیم و شکست ما را به همراه دارد، پرهیز کنیم. 

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s