“اجتماعات انسانی در تحرک های جمعی قدرت اگاهی خود را از دست میدهند؛ اگاهی ها و اراده عمومی مردم ناشی از تفکر رهبران شان رنگ و شکل گرفته متحرک میشود”. ازین نوع بیانات روشنفگرانه در باره سیستم اجتماعی، هفتصد سال پیش از اکتشافات و اختراعات دوران معاصر، مولانا جلال الدین بلخی رومی ابیات فراوانی در مثنوی و دیوان شمس تبریزی دارد که بعدآ در اسرع وقت به تحلیل و تفسیر انها خواهیم پرداخت. درینجا مطلب را از قرن هژدهم ببعد که انگیزه های صنعتی و اقتصادی در جهان به شدت رو به رشد گذاشت و مفهوم روشنفکر هم در ذیل ان انگیزه ها تعبیر و تفسیر شد، شروع میکنیم. درین باره انتونی گرمچی روزنامه نگار و فیلسوف با استعداد علوم سیاسی که بین سالهای ۱۹۲۶الی ۱۹۳۷ در زندان موسیلینی به خاطر عقاید سیاسی اش شنکنجه شد تا جان داد، در “یاداشت های زندان” خود می نویسد که: ” تمام انسان ها روشنفکر اند، اما همه ای انسان ها در جامعه رسالت روشنفکری ندارند”.
بدین ترتیب گرمچی روشنفکر را بدو دسته تقسیم میکند: اول، روشنفکر عرفی که شامل اقشار مختلف مثلآ معلمین، مجتهدین دینی ، وصی و مجری اداره امور عامه اند. دوم، روشنفکر ذاتی و اثر گزار که به طور مستقیم در ارتباط به طبقات اجتماعی و یا مشارکت در جهت سازماندهی منافع ، بدست آوردن قدرت ،افزایش و کنترول قدرت بیشترفعال است. از نظر گرمچی کارفرمایان سرمایه و یا کاپیتالیست؛ “تکنسین صنعتی، متخصص اقتصاد سیاسی، سازمانده فرهنگ، وسیستم حقوقی خود را ایجاد میکند”. بدین معنی که در سیستم کاپیتالسیزم کارشناسان روابط عمومی و جمله فعالین تبلیغاتی امروزی که تلاش میکنند تا کمپنی های فروش مواد مصرفی و یا خطوط هواپیمای هر یک سهم مالی اش را هر بیشتر در مارکت ازدیاد ببخشد ، کسانیکه تلاش میکنند که رضایت بیشترمصرف کنندگان و مشتریان را بدست اورند، و کسانیکه در جمع اوری ارآ ونظرات رای دهندگان فعال اند، همه از نوع دوم و روشنفکر ذاتی هستند. بر خلاف روشنفکر عرفی مثل معلم و مجتهد دین که کم و یا زیاد کار یومیه را متحد المال، یکسان و سال تمام انجام میدهد، روشنفکر ذاتی فعالانه در جامعه مصروف و گرفتار تغیر اذهان عامه برای توسعه قدرت مارکیت در حال حرکت و ساختن است .
پس ازین مقدمه توسط گرمچی ، نظر جولین بندا نویسندهٔ اوایل قرن بیستم در باره روشنفکر را چنین میخوانیم . جولین بندا روشنفکر را به مثابه گروه کوچک و فوق العاده با استعداد میبند که از نظر اخلاقی روح انسان را به کمال میرساند. روشنفکر واقعی موجودی است بسیار نادر چون او واقعآ از استاندارد های ابدی چون حقیقت و عدالت که دقیقا از این جهان نیست حمایت میکند. از نظر وی روشنفکر واقعی دیگر از جهان مادی عبور و در جستجو و اشاعه عدالت و حق به جهان ماورای طبعی قدم گذاشته است. همچنان روشنفکردر جامعه از فساد رنج میبرد، در دفاع از توده ها و مستضعفین و سر پیچی در برابر حکام فاسد ومستبد را یک اصل انعطاف نا پذیر میداند. در یک عبارت کوتاه جولین بندا روشنفکر را ” تشکل شور جمعی” می داند که درفرقه گرائی، احساسات توده ای ، تخاصمات ملی، و حفاظت ار منافع طبقاتی نقش اساسی و حیاتی دارد. وضیعت وجو اروپای انزمان که جولین بندا می نوشت گویای رشد، فتح و ظفر کاپیتالیزمی بود که هنوز به صنعت اطلاعات جمعی به ابعاد امروزی ان دست نیافته بود. با این وضیعت حکومت ها سعی میکردند انعده روشنفکرانی را که منفعل بودند، نه برای رهبری، بلکه برای تحکیم پالیسی های دولتی ، پخش تبلیغات علیه دشمنان رسمی، حسن تعبیر و پنهان نگهداشتن از حقایقی که به نام پروسه نهادینه شدن “تشخیص مصلحت نظام” و یا “افتخار ملی” در جریان بود ، استخدام کنند.
با تعریف و تشخیص والائی که ازرسالت روشنفکر برای رسیدن به اهداف دست یافتنی، مقدس، وپاک جولین بندا ارایه میدهد، انتظار دارد تا روشنفکر هر لحظه باید آماده طرد شدن، مصلوب شدن، و سوختن در اتش باشد، نه سازش ناعادلانه. پس درین گونه سفر پر از خطرتعداد روشنفکر کم و تعداد شان بطور معمول رشد نمی کند. روشنفکر باید کسی باشد که با کمال و تمام شخصیت قدرتمندی دارد و از همه مهمتر روشنفکرهمیشه باید مخالف وضع موجود باشد. با این خصوصیات، اوصاف، و دلایل بناچار روشنفکر گروه کوچک ولی خیلی برازنده میباشد.
اما با این همه توضیح و توصیف درباره روشنفکر بعضی ها به جولین بندا ایراد میگرند ازبابت اینکه نامبرده توضیح نمی دهد که این روشنفکر باشخصیت و قدرتمند چگونه و از کجا حقیقت را می داند؟ منبع الهام گیری روشنفکر چیست؟ و یا اینکه بینشی کم نور و خیره کننده ای روشنفکر را دچار تخیلات وتوهمات که جنبه تحققی ندارد، میکند؟ بهرصورت، بدون شک تصویری که جولین از روشنفکر بجا میگزارد بصورت کل جذاب و قانع کننده بنظر میرسد و بسیاری از مثال هایش دلنشین میافتد. روی همرفته این شناخت جولین بندا از روشنفکر در سایه دو جنگ جهانی که روشنفکران در جهان در سه قطب مختلف (ناسیونالیزم، فاشیزم و کمو نیزم) صف کشیده بودند و در بیان حقیقت دررابطه به قدرت فعالیت میکردند، میباشد.
آما از مقایسه افکار جولین بندا و انتونی گرمچی براحتی در میابیم که افکار گرمچی نزدیکتر به واقیعت در جامعه میباشد. از نظر گرمچی در اواخر قرن بیستم و ظهور مشاغل و حرفه های جدید( تخصص علمی، تحلیلگران فن کامپوتر، نمایشات تفریحی، مطبوعات، رشته مدیریت، کار شناس سیاسی، مشاور دولت، نویسنده گان گزارش های تخصصی بازار، روزنامه نگاری مدرن و همگانی) و بالاخره هر کسی که امروز در هر عرصه ای “تولید و یا توزیع اندیشه” کار میکند روشنفکر است. در اکثر جوامع صنعتی غرب فاصله و تناسب بین صنعت دانش و کسانی که کار فیزیکی میکنند انقدر افزایش سرسام آوری بوجود امده است که حتی روشنفکر یک بخش معین حرف و نوشته روشنفکر بخش دیگر را نمی داند. درین باره جامعه شناس امریکای الوین گولدنر میگوید که روشنفکر امروزی مثل سلفش دیگر بطور گسترده قادر به تعین تکلیف برای عامه در همه امور نیست، در عوض روشنفکر عضو فرهنگ گفتمان انتقادی شده است. بدین معنی که هر روشنفکر، ویرایشگر و نوسینده، استراتژیست نظامی، وکیل امور بین اللمل با زبان تخصص صحبت میکند که برای هم ردیفان مسلکی اش قابل فهم بوده و برای افراد متخصص در رشته های دیگر و افراد غیر متخصص غامض و غیر قابل فهم است.
به همین ترتیب فیلسوف معروف فرانسوی مایکل فاوکلت می افزاید………….. دنباله مطلب در اینده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد داود ماستر روابط بین الملل از دانشگاه کارلیتون در کانادا