قسمت چهارم
مسیرظهور، رشد، و ارمانهای اجتماعی روشنفکر به شکل بسیار پر رنگ در تمام جوامع بخصوص ار قرن هژدهم ببعد در دنیای قصه های گفتاری عامیانه و رمان های نوشتاری توسط علاقمندان ان به تصویر کشیده شده است. در مباحث گذشته دیدیم چگونه ادوارد سیعد با ذکاوت خاص خود در تشخیص روشنفکرذاتی درلابلای رمان های چون “پدر و پسر” اثر نویسنده معروف تورگنایف، و” تصویر هنرمند به عنوان مرد جوان” اثر جوثی نشان میدهد که چگونه روشنفکرجوان مدرن متبلور گردیده و پا بعرصه رسالت میگزارد . به همین سلسله درین مبحث ادوارد سیعد میپردازد به توضیح در مورد ظهور روشنفکردر رمان “آموزش احساسی” اثر فلوبرت.
فلو برت در رمان “اموزش احساسی” از هر کس دیگر بیشتر از دیده عتاب و نا امیدی به روشنفکر می بیند و نقد بیرحمانه در مورد روشنفکر ارایه میدهد. در جریان تحول پاریس بین سال های ۱۸۴۸ الی ۱۸۵۱ که توسط لیوایس نامیر مورخ انگلسی “دوران انقلاب روشنفکری” یاد میشود، رومان فلوبرت در حد گسترده ای یک چشم انداز غیرمتعارف در باب روشنفکر میباشد. در عمق این داستان نقش دو بازیگر بنام های فردریک ماریو و چارلس دیسلاوریس توسط فلوبرت به تصویر گرفته میشود که در انجام رسالت روشنفکری خود ناتوان اند. تمسخر این دو جوان در داستان بیشتر سرچشمه میگرد از توقعات و انتظارات اغراق آمیز فلوبرت از روشنفکر که در نتیجه نیابت درخشان، روشنفکر دستخوش طوفان فکری میشود . هر دو جوان کار را با هدف، باعزم متین ، و همراه با ظرفیت های فراوان در امورتحقق بالقوه حقوقی، نقد، تاریخ نویسی، مقاله نویسی، فلسفه و نظریه پردازی با اداره رفاه اجتماعی، اغاز میکنند. در جریان کار ماریو با جاه طلبی فکری خود دچار رکود وبا کاهش رشد و ترقی روبرو میشود . سالها میگزرد و اوبطالت ذهن وسکون قلب خود را تحمل میکند. دیسلاوریس مدیر پروژه استعمار در الجریا ، دبیر و محرر دفتر یک پادشاه، سردبیر یک روزنامه ، مسؤل تبلیغات و در عین حال بعنوان وکیل یک شرکت صنعتی دراستخدام در امده است.
علت شکست سال های ۱۸۴۸ برای فلوبرت درمانده گی و قصور نسل همان زمان است. انتقاد فلوبرت از اوضاع زمانه انوقت غالبآ متوجه دردهای بزرگ است . او از گرفتاری ادمیان در چنبره زنده گی مادي؛ تنهائی و وانهاده گی انسان سخن میگوید. سرنوشت هر دو (ماریو و دیسلاوریس ) در پناه تقدیر ، بخت متمرکز در اراده شان ، و عوارض تحمیلی از جانب جامعه متمدن با تخریب بی پایا ن به تصویر کشیده شده است. این زمانی است که چرخش لذایذ و بالا تر از همه پیدایش ژورنالیزم، صنعت تبلیغات، شهره شدن ، گردش ثابت در اجتماع که افکار و نظریات معنوی همچون متاع مورد خرید و فروش قرار میگرد، ارزش ها قابل دگرگون شدن ، تخصص در خدمت پول، و موفقیت های زود رس بطور گسترده در حال اوج گرفتن است. بیشترین صحنه های رمان بر نمایشات چون اسپ دوانی، رقص در قهوه خانه ها،می خانه ها ، و فاحشه خانه ها، شورش ها ، حرکت های دسته جمعی، رژه رفتن ، نشست های عمومی تنظیم شده که ماریو پیوسته تلاش میکند که مورد محبت قرار گیرد و انجام رسالت روشنفکری نماید، لاکن بصورت دومدار دچار دلهره گی ، بی پناهی ، و دریک کلام دچار بحران فکری شده از رسالت خود منحرف میشود. امروز در کشور ما افغانستان از هر وقت دیگر و از هر جای دیگر درجهان بشتر چنین وضیعتی مشاهده میشود که روشنفکر نتوانسته بشکل رائج در زمان خود موثر واقع شود. روشنفکر افغان دلهره، سرگردن، پریشان، آشفته ، بی برنامه، خشن ، در دو طرف یگ جنگ نامقدس صف کشیده بر همدیگر خود میتازد.
بهرصورت؛ بازاروف، دیدالوس و ماریو ، مثال های افراطی درباب روشنفکر اند، اما آنها همچون یک هدف واقعی بشکل وسیع و رائج در رمان ها، مشخصه های قرن نوزدهم منحصر به فرد را تمثیل میکنند و به ما عمل معنوی روشنفکر را نشان میدهند که مملو از مشکلات متعدد و وسوسه ها چه در حفظ و فراخوانی یا خیانت تماس روشنفکر ، نه به عنوان یک وظیفه یک باره بلکه به عنوای یک اصل بنیادی که به طور مداوم توسط زندگی مدرن تهدید میشود، را به نمایش میگزارند.
تمثیل روشنفکر و طرز گفتاراش در بیان عوارض اجتماعی بدان معنی نیست، که دراستحکام و تقویت غرایز نفسانی ، تجلیل از مقام خود، جلب رضایت خاطر دیوان سالار قدرتمند، و یا در جهت ارضای خاطر کار فرما سخاوتمندانه تلاش کند؛ مثل روشنفکر امروز که گاهی بیحیث وزیر دستگاه فاسد حاکم، گاهی بحیث مشاور، و درصورت ترد از طرف درباز باز روشنفکر شود؛ و یا مثل روشنفکر منتقد رژیم کابل در دیار غربت که هر از گاهی با دو سه تا جمله کوتاه در رسانه های اجتماعی به دلجوئی از خود و تجلیل از خود بپردازد، بلکه تمثیل و ایفای نقش روشنفکر خود یک کار، شغل، و پیشه بوده که مستلزم نوع حس اگاهی که دارای شک و تردید، تعهد، فدا کاری بی پرداخت ، بررسی منطقی و قضاوت اخلاقی میباشد. دراین جا است که فرد روشنفکر بحیث پیش اهنگ در اول خط قرار گرفته جاویدانه گی اش را به ثبت میرساند. مهارت در بکار برد زبان و تشخیص زمان مناسب برای پا در میانی، دو مشخصه و صفات عالی عمل روشنفکراست.
بهرصورت؛ در جهان امروز هنوز سوال اساسی اینست که روشنفکرامروز چه چیز را به نمایش میگزارد؟ یکی از بی و غلش ترین جواب ها به این سوال توسط جامعه شناس امریکای (سی ورایت میلز) یک روشنفکر غیر وابسته و مستقل که دارای دیدگاه مهیج اجتماعی و ظرفیت قابل توجه برای برقراری ارتباط ایده های خود میباشد در یک بیان ساده در باره روشنفکر چنین توضیح میدهد. او مینویسد در ۱۹۴۴ روشنفکر از هر وقت دیگر بیشتر با نوعی حس حزن، دلسردی و ناتوانی درسر دو راهی؛ یا پیوستن به ساختار ها، تشکیلات و شرکت های سهامی یا پیوستن بعنوان بخش کوچک داخلی به دولت ها و درحاشیه تصامیم غیرمسؤلانه مگرفتند، مواجه شدند. پیوستن روشنفکر به صنعت اطلاعات و رسانه ها برای برقراری ارتباط با توده ها ومستمعین برای چاره جوئی و یا راه حل هم نا ممکن شده بود، چون رسانه ها در حال انحصاری شدن بود و در مجموع ” وسایل ارتباط موثر” که رواج کار روشنفکر است کاملآ مصادره شده بود که این امر متفکرین مستقل و غیر وابسته را فقط در برابر یک وظیفه و رسالت مهم قرار میداد که عبارت بود از ………دنباله دراینده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد داود ماستر روابط بین الملل از دانشگاه کارلیتون در کانادا