نخبگان فاسد، روشنفکر گمراه ، رسانه های مزدور درین روز ها قواعد تئوری بازی را کنار گذاشته ، بدون در نظر داشت عوا قب تلخ بعدی در باره وضیعت جنگ و بخصوص میرزا اولنگ واکنش غیر مسؤلانه نشان داده اند.
رئیس جمهور غنی بدون در نظرداشت نفس حقوقی مسؤلیت دولت ها میگوید؛ “ما انتقام خون شهدای میرزا اولنگ را میگریم” . او غافل از اینست که دولت ها انتقام نمی گیرند چون انتقام در قانون جای ندارد؛ بلکه دولت ها موظف اند که امنیت را بر قرار با مجازات کردن مرتکبین عدالت را به اجرا بگزارند. به همین ترتیب معاون دوم رئیس جمهور در بیانیه خود به مردم گفت “که امنیت مردم خود را تامین کرده نمی توانیم، از مردم معذرت میخواهم” این موضع گیری معاون رئیس جمهور در ذات خود تائید “معضل امنیتی Security Dilemma ” است که در ذیل آن هر گروه، قوم، منطقه مسؤل تامین امنیت خود را باید بدست گیرد. روشنفکر گمراه کشور پا را ازین هم فراتر گذاشته ؛ حوادث آخیر را جنوساید (Genocide ) خوانده و خواهان بررسی مسلکی و حرفوی از طریق سازمان ملل شد.
سوالی اساسی که اینجا پیش می اید اینست ؛ که آیا روند موضع گیری ها غیر مسؤلانه دولت فاسد و روشنفکر گمراه ناشی از عدم آگاهی این آقشار سیاسی است، و یا اینکه موضع گیری ها سازماندهی شده در جهت تشنج زائی در حرکت است؟ در باب سازماندهی بودن این موضع گیری ها، و لو آگر حقیقت هم باشد ، به مشکل میتوان استدلال کرد چون مفروضات ما بر پایه داشته های موثق استوار نخواهد ماند؛ ولی براحتی میتوان گفت که کشور بر علاوه جنگ نا مقدس تحمیلی خانمان سوز ، در یک خلای فکری هم بسر میبرد. جنبه های اساسی این خلای فکری را در بنگاه های پروپاگند های جنگی ( رسانه های جانبدار، وابسته، و غیر مستقل) بطور لجام گیسخته غیر حرفوی، غیر معیاری ، غیر اصولی میتوان بخوبی احساس کرد. و علت این لجام گسیختگی پروپاگند های جنگ بر میگرد به یک اصل مهم و ان اینکه ؛ استفاده از قوه قهریه درکشور در انحصار دولت قرار ندارد تا حدی که مشروعیت دولت بعنوان یک دولت کارا و قانونی زیر سوال رفته است. بهرصورت؛ از مشروع و نا مشروع بودن دولت درینجا صرف نظر کرده، بحث را پیرامون تبلغات نا سالم و غیر منصفانه جنگ ادامه مدهیم.
اول، در حادثات المناک هرات، مسجد کابل، و میرزا اولنگ طبق معمول دستگاه های پرو پاگند حامی نظام کابل، شرکا ، و حامیان خارجی شان; طالبان را همچون سپر بلا همیشگی مورد حتاکی قرار دادند. از طرفی هم دولت، شرکا، حامیان شان مدعی اند که کشور همسایه ایران طالبان را تمویل، تجهیز، و حمایت میکند. در عین زمان همین شرکای دولت مدعی اند که اقوام دیگر بخصوص قوم “گویا مظلوم” هزاره از طرف هژمونی قبیلوی در خطر تیر رس حذف قرار دارند. آگر رابطه میان ادعا ها را به بررسی بگیریم ، بزودی مشاهده میکنیم که پای منطق درین استدلال ها میلنگد. چون آگر ایران طالبان را تجهیز میکند ، پس این ایران است که در پشت این فجایع و در پی قربانی کردن هزاره ها است .
دوم، بر اساس منابع غیر رسمی مختلف حمله بالای اربکی ها مستقر در میرزا اولنگ با همآهنگی سه گروه ( غضنفر که خود از قوم هزاره ، یک قوماندان ازبیک و یک قوماندان از قوم پشتون ) هر سه متعلق به گروه طالبان صورت گرفته که هیچ ربطی به مسائل قومی ندارد. درست است که قواعد جنگ زیر پا شده، ممکن جنایات جنگی صورت گرفته، آما این نیاز به بررسی دارد که کدام یک از طرفین جنگ و چگونه از قواعد جنگ تخطی کرده اند.
سوم، روشنفکر گمراه و گنهکار پا را از قاعده بی منطقی هم فرا تر گذاشته مدعی ارتکاب جنوساید (Genocide ) شده ، از رئیس جمهور میخواهد که از طریق سازمان ملل متحد به موضوع از دید جنوساید دیده شود. در حالیکه جنوساید از خود تعریف، تعبیر، تفسیر، و مشخصات جنجال بر انگیز دارد که دولت ها هنوز بر سر آن اختلاف موضع دارند , و از طرفی منازعه آفغانستان اصلآ قوم محور و قطبی نیست که چنین حرفی مطرح شود؛ چنانکه وضیعت جنگ میرزا اولنگ خط بطلان بر قومی بودن جنگ میکشد . در هر دو طرف جنگ ، جبهات مختلط است. در صف دولت از پنج نفر اول مملکت (دو نفر در ریاست جمهوری و سه نفر در ریاست اجرائیه ؛ دو نفر در حاکمیت ۴۰٪ آن متعلق به قوم برادر هزاره) است به اضافه آن آقای خلیلی در رآس شورای صلح، و به همین ترتیب رئیس قوه مقننه از قوم ازبک میباشد . چنانچه در جبهه مخالفین مسلح (طالبان) ازبیک ها، بلوچ ها، تاجیک ها، و هزاره ها حضور دارند. طالبان تاجیک در بدخشان و غور به مراتب از طالبان پشتون طالب تر اند. طالبان ازبیک در شبرغان و فاریاب از طالبان تاجیک طالب تر اند، به همین سلسله “تفکر طالبانی” در لایه های زنده گی روستائیان هزاره به آندازه قوی است که هزاره ها از همه طالب تر اند، چون باعشق امام حسین حاضر اند تا در شرق میانه انتحاری انجام دهند. پس با این وضیعت این یک بی انصافی آخلاقی است که جنگ تحمیلی و نیابتی در کشور را صبغه قومی و فجایع جنگی را جنوساید خواند.
چهارم، حضور داعش بعنوان (یک جریان نظامی خشن و بی وطن اعراب شرق میانه) در آفغانستان بخشی از رقابت بازیگران منطقه ای جنگ آفغانستان هیچ ربطی به داعیه ملی گرایان افغان (ازبیک، بلوچ، پشتون، تاجیک، و هزاره) ندارد. طالبان و داعش دو هویت جداگانه، دو اجندای جداگانه، حتی حامیان متفاوت خارجی دارند.
علم مدیریت حل منازعات مسلحانه حکم میکند ؛ برای غلبه و حل منازعه قدم های اساسی عبارت از تعریف منازعه، شناخت تاریچه منازعه، قبول منازعه، تحلیل منازعی، و پیشنهاد طرح عملی برای حل منازعه میباشد. متاسفانه نخبگان فاسد ، روشنفکرگمراه، جامعه مدنی کاذب، رسانه های مزدور حاضر نیست تا از منافع شخصی در برابر منافع وطن و مردم گذشته، با منازعه موجود برخورد دینامیک و اکادمیک کند. بر خلاف تمام روش های معیاری ،حامیان نظام دهل دو سره را بدست گرفته از یک طرف بر طبل ترورزیم و از طرف دیگر بر طبل قوم و قبیله با تمام قوا بر دهل میکوبند. صدای این دهل دو سره دولت، نخبگان، روشنفکر را میان مردم، کشور های همسایه، منطقه، وجهان شرمنده و روسیاه کرده است. چون طی ۱۶ سال گذشته هیچ کشوری در جهان، هیچ سازمان بین المللی، هیچ نهاد غیر دولتی ای در جهان حاضر نشد با دولت کابل ، شرکایش، روشنفکر یکجا شده و بر تروریست بودن و قوم گرا بودن هویت جنگ افغانستان هم صدا شود. کاری در ۱۶ سال سندیکای نظام در آن ناکارا، ناکام، شکست خورده بوده , محال است با پروپاگندای لجام گیسخته از طریق رسانه های مزدور و دست اندرکاران شبکه های اجتماعی حقارت پسند، سکتاریست، و بی آرمان رهی به آبادی بگشاید.