دو مداخله نظامی ۱۹۷۹ ، ۲۰۰۱ و یک پیامد

معمولآ قدرت های بزرگ جهانی با همه عیوبی که داشته اند؛ بصورت عموم همانطوریکه باعث سلطه بر کشور های خورد تر از خود شده اند ، باعث تامین نظم، امنیت ، توسعه، و رشد اقتصادی در کشور های مستعمره هم شده اند. در کمتر از چهل سال گذشته، آفغانستان دو بار مورد هجوم نظامی آور قدرت ها قرار گرفته. حالا درین بحث می بینیم که این مداخلات و تهاجمات نظامی شوروی وقت در ۱۹۷۹ و مداخله نظامی ایالات متحده امریکا در ۲۰۰۱ چه دست آورد های ماندگاری (در تامین نظم، امنیت، و توسعه اقتصادی) و یا چه مصائیبی را برای مداخله گران و برای مردم آفغانستان بجا گذاشته است.

ششم جدی مصادف است با مداخله نظامی اتحاد جماهیر شوروی وقت که به حمایت همپیمانان اش در پیمان امنیتی وارسا در ۱۹۷۹ به آفغانستان از زمین و هوا لشکر کشید. بعد از نه سال جنگ و ویرانی برای خود و آفغانستان ، بدون آنکه به هدف مطلوب برسد ، شوروی وقت دمب خود را در لای پا ها ازین کشور بیرون رفت. ۲۳ سال بعد از آن مداخله ، ایالات متحده امریکا با همکاری ناتو و سازمان ملل متحد به این کشور لشکر کشی کرد.

اکثر تحلیلگران کارشناسان سیاسی و نظامی در جهان و حامیان داخلی شان از بسیاری جهات نفس و هویت این دو مداخله نظامی را با هم متفاوت ارزیابی ، تحلیل ، و به نمایش گرفتند. آولی تحت شعار “هر کس باندازه استعداد اش ، و به هر کس باندازه کارش” از هیچ خشونتی دریغ نکرد. دومی تحت شعار لیبرال دموکراسی (عدالت و برابری مدنی) از هیچ ظلمی دریغ نکرد. آما پاسخ مردم سنتی آفغانستان در مجموع به هر دو مداخله یکسان بود؛ به شعار های هیچ کدام اعتماد نکرده ، در مقابل هر دو مقاومت کردند.

برای اینکه گرفتار دام تئوری توطیه نشده باشیم ؛ تحلیل هر یک ازین دو مداخله را بر محور اهداف مندرج در اجندای مداخله گران میچرخانیم. آول، در اجندای مداخله اتحاد شوروی این اهداف : نجات انقلاب ثور از خطر سقوط، دفاع از افغانستان در برابر مداخلات خارجی (امپریالیزم و اعمال آن)، و همکاری در جهت رشد و توسعه افغانستان ، گنجانیده شده بود. به همین ترتیب در اجندای مداخله ایالات متحده امریکا ، متحدین ناتو ، و سازمان ملل متحد ؛ این اهداف ( سقوط رژیم طالبان، متلاشی کردن سازمان القاعده، و جلوگیری از استفاده خاک آفغانستان علیه امریکا) گنجانیده شده بود. حالا می بینیم که اهداف این دو مداخله تا چه حد بر آورده شده است. برای سنجش میزان موفقیت و شکست اجندای آنها به مشاهدات، داده های ارقامی، گزارشات، و تحلیل ها مراجعه میکنیم.

اتحاد شوروی در مدت نه سال (۱۹۷۹ـ ۱۹۸۸) مداخله نظامی خود با متحمل شدن مصارف مالی بیش از (۷۰ بلیون دالر آنزمان!!)، از دست دادن ۱۵۰۰۰ پرسونل نظامی ، ۲۵۰۰۰ هزار معلول، و شرمساری بین المللی ، تنها موقتآ موفق به نجات انقلاب ثور، دفاع از افغانستان در برابر مداخلات شد؛ ولی آخرالامر با پذیرفتن شکست خود و تنها گذاشتن شرکای محلی خود در کابل در ۱۵ فبروری ۱۹۸۸ بدون آنکه به پشت سر نگاه کند، خاک آفغانستان را ترک کرد. بر خلاف انتظار تمام تحلیل گران ،کاشناسان ، و سیاستمداران جهان که آفغانستان را با مداخله شوروی در ۱۹۷۹ بخشی از بلوک سوسیالستی میدیدند. هیچ کشوری باور به شکست شوروی نداشت؛ تمام برنامه ها و کمک های مخالفین شوروی وقت نه در جهت شکست شوروی در آفغانستان، بلکه در جهت جلوگیری و محدود کردن نفوذ شوروی ماورای مرز های آفغانستان بود.

بهرصورت؛ مصیبتی را که مداخله شوروی از ۱۹۷۸ الی ۱۹۸۸ بر علاوه یک آفغانستان ویرانه شده، ملیون ها کشتزار ماین، ظهور و حضور بنیاد گرائی راست افراطی را بجا گذاشت؛ سه معضل سیاسی و امنیتی را هم در پی داشت که آفغانستان تا امروز و تا مدت ها بعد از آن رنج خواهد برد. آول، در نتیجه تحول ۷ ثور، به حمایت اتحاد شوروی وقت، قدرت سیاسی و رهبری کشور از نخبگان درباری مجرب سیاسی به انقلابی های دو آتشه و بی تجربه خیابانی تعلق گرفت. ان آنقلابی های مدرنسیت زیر سایه “دیکتاتوری پرولتاریا ” کنترول زنده گی اجتماعی مردم را، از حریم خانواده گرفته ، تا تفکر فردی و گروهی، و حتی نفس کشیدن مخالفین خود را زیر نظارت وکنترول قرار دادند. دوم، تحول هفت ثور مکانیزم های محلی قدرت عرفی ( که قرن ها رابطه میان مردم و حاکمیت را تامین کرده بود) را در محلات ملغا کردند. ولی در عوض تلاش کردند تا مکانیزم های مدرن رابطه مردم با حاکمیت و مراکز قدرت دولتی را تامین کنند، ولی بدیلایل مختلف مکانیزم های جدید در جامعه جا نیافتاد. سوم، تقسیم و مدیریت قدرت سیاسی که بطور موزون در حال بهبود بود را با چالش های فراوان روبرو کرد.

این سه فاکتور(تعویض نخبگان ، تعویض مکانیزم قدرت محلات، و فرو ریختن تقسیم و مدیرت قدرت سیاسی ) باعث اختلال رابطه میان مردم و مراکز حاکمیت دولت مرکزی شد و با مداخله نظامی شوروی در ۱۹۷۹ این رابطه دولت و مردم کلآ قطع شد. در گذشته ها این رابطه حاکمیت و مردم در یک قرار داد نامکتوب مبنی بر اینکه ؛ مردم با دولت در سه مورد (تهیه نیروی انسانی رایگان برای خدمت نظامی، تهیه نیرو کار انسانی بطور رایگان و حشر برای پروژه های کلان عمرانی، و پرداخت مالیات زراعتی) و در عوض دولت ها به امور خانواده و قشلاق هیچ مداخله ای نداشتند، همآهنگی متقابل داشتند. با مداخله نظامی شوروی ، این قرار داد توسط دولت ملغی گردید. محلات کلآ از تهیه نیرو انسانی برای عسکری و حشر، و پرداخت مالیات خودداری کردند. بدین ترتیب دولت نخبگان انقلابی عملآ در قیمومیت سیاسی، اقتصادی، و نظامی شوروی وقت و پیمان نظامی وارسا درآمد. این پروسه همزمان با سقوط دولت شوروی و فروپاشی پیمان نظامی وارسا در آفغانستان هم در ۱۹۹۲ سقوط کرد. بدینترتیب نجات انقلاب ثور، دفاع از آفغانستان، و رشد اقتصادی هم در رویا ها باقی ماند. سقوط نا بهنگام و غیر مترقبه شوروی و دولت کابل در آفغانستان و منطقه یک “معضل امنیتی” ایجاد کرد. حامیان خارجی مجاهدین، بدون حمایت از اجرای طرح بدیل سازمان ملل بجای دولت کابل ، بیشتر برای سقوط آن تلاش کردند. با اشغال و ورود مجاهدین به کابل خلای حاکمیت سیاسی منجر به “معضل امنیتی” شد که در سایه آن تنظیم های جهادی، گروه های قومی ، گروه های مذهبی هر کدام زیر نام دفاع از خود در مقابل هم صف آرائی نظامی کردند که منجر به وحشتناکترین جنگ های خیابانی و جنگ های خانه به خانه شد.

با ظهور و کمک طالبان در ۱۹۹۴ـ ۲۰۰۱ ، آفغانستان از دو طریق (غلبه نظامی و گفتگو های سیاسی) برای پر کردن خلای قدرت، رفع معضل امنیتی ، و گفتمان تقسیم و مدیریت قدرت سیاسی آهسته آهسته به پیش میرفتند که سر و کله مداخله نظامی ایالات متحده امریکا به دعوت برهان الدین ربانی رئیس جمهور مخلوح دولت در تبعید ، مدیریت فاسد کرزی ، به همکاری ناتو و ملل متحد با اجندای جنگ (سقوط رژیم طالبان، متلاشی کردن القاعده ، و جلوگیری استفاده از خاک آفغانستان علیه امریکا) وارد آفغانستان شد. حالا میبنیم که این مداخله نظامی مثل مداخله شوروی تا چه اندازه به اهداف اولیه خود دست یافته است.

در ۲۰۰۱ با تهدید ها و عملیات هوائی سنگین امریکا توانست درظرف چند روز حکومت طالبان را ساقط ، القاعده را متلاشی ( افراد کلیدی آنرا متواری، زندانی، و یا بقتل برساند) و همچنین آفغانستان را خالی از خطر علیه منافع خود کرد. آما به مرور طالبان بر گشتند و محبوب تر از گذشته ،زمانی ۸۰٪ خاک کشور در کنترول شان بود، امروز هم بر بیشتر از نیمی از کشور نفوذ و حاکمیت دارند. و در حال حاضر امریکا و دولت کابل کشور به کشور بدنبال شان سفیر و پیام می فرستند که برگردند. به همین ترتیب، آگر القاعده متلاشی شد؛ آما سازمانی مخوف تر، وسیع تر، ،و فعال تر بنام داعش ظهور کرد که نه تنها آمریکا آنرا تهدید و خطری علیه خود تعریف، بلکه آفغانستان ، منطقه، و جهان داعش را خطر و تهدید علیه خود تعریف میکنند. پس این مداخله نظامی امریکا آگر موقتآ در مقطعی دست آردی داشته ، آمروز نمی توان آنرا در رده مداخله های موفقیت آمیز برای امریکا و آفغانستان تعریف کرد.

بهر صورت؛ آنچه از دل این تحلیل میتوان بیرون آورد اینست که : آنطوریکه معمول بوده است ان دو آور قدرت بزرگ جهانی با همه عیوبی که داشته اند؛ با مصارف هنگفت مالی و جانی نه موفق به سلطه خود بر این کشور ضیعف شدند و نه هم باعث تامین نظم، امنیت ، توسعه، و رشد اقتصادی برای آفغانستان. چون با تاسف آمروز آفغانستان در جای قرار دارد که اکثریت به این باور اند که ایکاش در وضیعت چهل سال پیش میبودیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2017بیست هشتم دسامبر

محمد داود تحلیلگر ژئوپلیتیک با مدرک کارشناسی ارشد مقطع ماستری در امور بین المللی (امنیت و توسعه انسانی ) از دانشگاه کارلیتون در کانادا

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s