خلیلزاد و اسپنتا؛ دو روی یک سکه

خلیلزاد و اسپنتا؛ دو روی یک سکه

دو ایدیالست، دو افسانه پرداز، دو توریست (سیاح) غربی در افغانستان:

” اسپنتا فکر میکند که حتا اگر سیاست بیطرفی در حال حاضر عملی نباشد، باید به آن فکر کرد….. شعارش این است: به ناممکن ها بیندیش. چون او باور دارد که گزینه های موجود افغانستان را از منجلات منازعات و رقابتهای بیرونی رها نساخته و ترس این وجود دارد که با تشدید اختلافات میان امریکا و روسیه، این کشور به یک سوریه دیگر در آسیای مرکزی بدل شود”

اول ، از اسپنتای افسانه پرداز باید پرسید که بر اساس تئوری کدام مکتب سیاسی میتوان در یک اجتماع بالای “ناممکن ها ” اندیشه کرد؟ دوم، آیا افغانستان در حال حاضر توانائی آنرا دارد که حتی با سیاست بیطرفی خود مانع امریکا و روسیه شود که آفغانستان را به سوریه تبدیل نکنند؟ سوم، با این افکار بی رمق خود آقای اسپنتا در زمان تصدی وزارت خارجه چند بار به روسیه و چین سفر کرد و از خطری که آفغانستان با آن روبرو بود، با این دو قدرت و عضو شورای امنیت ملل متحد صحبت کرد؟ چهارم، کسی که استعداد استفاده از ممکنات را ندارد، چه گونه میتواند دیگران را تشویق به اندیشیدن به “نا ممکنات” کند؟

پس کارنامه آقای اسپنتا، تشخیص شان از وضیعت ، ونسخه های تجویزی شان در باره منازعه آفغانستان میرساند که ایشان دانش اکادمیک ، تجربه تخصصی، اگاهی کارشناسانه در مکانیزم مدیریت حل منازعات مسلحانه ندارند. و هر از گاهی همچون یک فرد پریشان، سرگردان، دلهره، و بگونه نا موزن وارد بحث منازعه آفغانستان میشود.

به همین ترتیب آقای خلیلزاد ” ضمن اینکه با نگرانیهای آقای اسپنتا از تشدید رقابتها و تأثیرات منفی آن روی اوضاع افغانستان موافق است، ولی در عین حال گمان میبرد که بحث بیطرفی در سطح نظری قابل توجیه است، ولی به لحاظ عملی کاربردی ندارد؛ چون افغانستان برای بازسازی خود به حمایتهای بین المللی نیاز دارد. از همین خاطر بهترین سیاست در حال حاضر گسترش این روابط است و نه انزواگزینی”

آقای خلیلزاد توریست هم مثل آقای اسپنتا افسانه پردازی میکند. آول از آقای خلیلزاد باید پرسید که کدام مکتب سیاسی تا حال “بیطرفی مثبت و فعال” را در سیاست جهانی و روابط بین الملل با “انزوا گرائی ” تعریف و تفسیر مشابهه کرده است؟ دوم، آیا امریکای بگل مانده در آفغانستان ، میتواند با افغانستان روابط “استراتژیک ” و بر روی چه اصل میتواند داشته باشد؟ سوم، آیا افغانستان در عمق مطالعات استراتژیک امریکا قرار دارد؟ چهارم، آیا افغانستان با شکل ، نحوه، و استعداد بازیگران داخلی حاکم در کابل توانائی حفظ منافع امریکا در منطقه را دارد؟ پنجم، آیا امریکا آن توانائی های اقتصادی را دارد که سالانه بلیون ها دالر برای مدت نا معلومی در آفغانستان هزینه کند؟ ششم، آگر امریکا یگانه قدرت و بازیگر رو به موفقیت در منطقه میبود، آیا پاکستان از امریکا با این سرعت فاصله میگرفت. پس معلوم میشود که ادعا های خلیلزاد در مورد آفغانستان آنقدر هم بر محاسبه سود و زیان آفغانستان استوار نمیباشد.

بهرصورت؛ هر دو این فرد با افغانستان از روی تخیل، افسانه ، و رویا های غیر واقیعبینانه مینگرند. آفغانستان در طی قرون گذشته سیاست داخلی و خارجی سنتی داشته و دارد. “رابطه ” مردم با دولت در آفغانستان به شکل مدرن امروزی بر اساس داد و ستد ارزش های مادی و معنوی بین ملت و حکومت “هنوز تعریف شده” نیست . از سال بدین سو آفغانستان حکومت مقتدرمرکزی، نهاد های مدرن ، احزاب سیاسی ملی نداشته و تا هنوز هم ندارد . بر اساس همین عدم “تعریف رابطه حکومت و مرم” همیشه دولت ها سیاست خارجی مدونی نداشته اند ؛گاهی سیاست خارجی حائل، گاهی سیاست خارجی بیطرف ، و گاهی هم سیاست خارجی وابسته را بکار گرفته اند.

پس تا آفغانستان سیاست داخلی خود “رابطه مردم با حکومت را تعریف ” نکند ؛ بحث پیرامون سیاست خارجی یک بحث بهوده است . در گذشته ها “رابطه مردم و حکومت” بسیار ساده بوده است. حکومت در سه مورد (جمع آوری مالیات از زمین داران، درخواست نیروی انسانی برای خدمت عسکری، و درخواست نیروی انسانی ، بطور بیگار یا بدون مزد، برای پروژه های عمرانی کلان ملی) به مردم مراجعه میکرد و در عوض ارایه این کمک ها به حکومت، مردم از حکومت میخواستند که در امور خانواده ، قشلاق، و جامعه مداخله نکند. و امور خانواده ، قشلاق ، و جامعه با قواعد، اصول، و ارزش های عرف، سنن، و عادات محل تنظیم میشد. ولی تحول هفت ثور ۱۳۵۷این رابطه حکومت و مردم متلاشی کرد. حکومت در امور خانواده، قشلاق، و جامعه مداخله کرد؛ و مردم هم از پرداخت مالیه و تهیه نیرو انسانی به دولت خود داری کرد. از هفت ثور ۱۳۵۷ تا امروز رابطه ای کارآ بین حکومت و مردم بوجود نیامده است. پس خلیل زاد و هم اسپنتا قبل از ارائه نظرات غیر علمی، غیر حرفوی، غیر تخصصی ، غیر مسؤلانه در مورد سیاست خارجی؛ آول باید در مورد یک تعریف جدید “رابطه حکومت و مردم” بحث کنند.

بنظر من “تعریف مجدد رابطه حکومت با مردم” میتواند، با قطع مداخله امریکا در امور داخلی آفغانستان، مذاکره مستقیم طالبان با امریکا، توقف صدور ارزش های لیبرال امریکائی به آفغانستان، و همکاری کشور های منطقه، آغاز و شکل بگیرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اپریل ۲۰۱۸
محمد داود تحلیگر آزاد سیاسی؛ با مدرک ماستری در روابط بین الملل (امنیت و توسعه انسانی ) از دانشگاه کارلیتون در کانادا ؟

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s